مقدّمه: عموم قریب به اتفاق مسلمانان ، وجود روایت های پیامبر ص یا اهل بیت یا ائمه ای صالح را برای فهمیدن آیات دال قرآن واجب و لازم میپندارند درحالی که کلام انسانی هر چه باشد و از هر که باشد در جمع فصاحت و بلاغتش نسبت به قرآن پست است زیرا خدای ترسیم شده توسط قرآن ناتوان نیست و در همه حال کلامش برتر از کلمات انسانیست.
مستند
متفق همه مسلمانان:
1- وَمَا أَرْسَلْنَا
مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ
أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿43﴾ بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ
وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا
نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿44﴾ نحل
_________________________________________________________
2- وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ
الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿64﴾ نحل
دلایل
ردّی:
هر کدام از این دلالیل مستقل هستند یعنی به تنهایی میتوانند مفسّر نبودن پیامبر
برای آیات دال قرآن (ترجمه غلطی که از "لتبیّن" ارائه میدهند ) را اثبات
کند.
پس مخالف نظر یک مسلمان مستقل قرآنی ((submitter
باید در رویارویی با هر کدام حداقل یک دلیل مخالف بیاورد که مغالطه نباشد تا به
مطلوب خود برسد و حتّی اگر به زعم خود توانست پنج دلیل این مقاله را رد کند و تنها
یک نشانه از شش نشانه را در پیشگاه فطرت و عقل سلیم خود مقبول یافت می بایست نظر
پیشین خود را کنار بگذارد وگرنه در پیشگاه خدای خود مسئول است.
دلیل اوّل بر رد
-
دقت در بررسی موارد به کار رفته ریشه "ب ی ن " درباره قرآن
قرآن خود مفسر خود است و همگان با اختلاف مراتبمان
در علم همه مستفسر این ثقل اکبریم .همه به قرآن نیاز دارند نه برعکس در محل بحث که
بررسی ریشه " ب ی ن " است قرآن چهار مقام در این زمینه دارد. و ما
را به آن میرساند که دلالتش محال است ظنّی باشد ، نه تنها قطعی الدلاله است که اقطع الدلاله است پس شاهکار خداست و
خود خدا نیز نمیتواند کلمه ای برتر از جایگاه کلماتش در قرآن بیاورد چه رسد به
کلام بشر!!!
1- بیّن و مبیّن است. لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿46﴾ و همچنین لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ ﴿34﴾ همچنین وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿72﴾ ,...
2- مبین است. یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا ﴿174﴾
3- تبیان است. وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ ﴿89﴾
4- بیان است. هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ ﴿138﴾
و هر کدام از این مقامات مفاهیم جداگانه ای دارند. و اگر حداقل قرآن در دسته اول آیات که آوردم بیّن است پس نیازی به مبّین غیر خود را برای خود ندارد.
دلیل
دوّم بر رد
- برخورد بچه گانه تعددی با استدلال ( کی تعداد بیشتری دلیل داره او پیروزه!!!)
اگر به ظاهر نگری هم پناه ببریم و فرض کنیم آیاتی که قرآن را اقطع
الدلاله دانسته و از آن آیات، تنها آیاتی که چهار مقام قرآن در این زمینه را در بردارد.{بیان، تبیان، مبین، مبیّن} با
آیاتی که به زعم شما معلّم بودن و مبیّن بودن (مفسّر) استقلالی پیامبر برای تمام
قرآن را در بر دارد در تنافی و تناقض است.
تعداد آیات چهار مقام قرآن چندین برابر آیاتی است که به زعم شما معلّم بودن و مبیّن بودن استقلالی پیامبر برای تمام قرآن را
در بر دارد، پس عقل ظاهر بین هم حکم به مطلبی میکند که خدای فرضا تناقض گو!
بیشتر بر آن وضوح قرآن تاکیید و تکرار ما فوق داشته است . تا به زعم شما نعوذ
بالله بر اجمال و ظنی الدلاله بودنش باشد. مثلا اگر فرد تانقض گویی 50 بار بگوید
من بیسواد هستم و 2 بار بگوید من دانشمند هستم و هیچ نشانه ای بر بی سوادی و از
دانشمندان بودن او در دست نباشد عقل حکم
میکند که آنچه بر آن چندین برابر تکیه میکند ارجح باشد.
علاوه بر این مدعا صفات قرآن از جمله : نور، بلاغ، ملتحد، غیر ذی عوج ، اقوم
، قیّم ، حبل الله، بصائر،هدی و الفرقان، موعظه ، یسّرنا، ثقیل، ذکر
و غیره آیات بسیاری هستند که اگر
ظاهرگرایان هم به آنها پناه برده باشند نباید دلالت قرآن را گمانی و وابسته به سخن
پیامبر در زمان زنده بودن او بدانند چه رسد به
روایت از آن سخنان که پس از مرگ
پیامبر ابتلائاتی بسیار دارد و بدون صاف کردن و جرح و تعدیل هایش و دست آخر سنجیدن
و عرضه اش بر قرآن تازه اگر موافق و مخالف دلالی قرآن نباشد و بتوان از آن سنّت
خاتم النبیین را استفاده کرد قابل استفاده دائمی است.
دلیل سوّم بر رد
-
اثبات شیء نفی ما عدی نمیکند.
فرضا
با شما هم عقیده شویم در این صورت اگر هم پیامبر چنین وظیفه ای داشته است مبیّن
بودن پیامبر دلیلی بر مبیّن نبودن قرآن توسط خودش نیست. و از این دو آیه نهایتا بر
می آید که پیامبر در زمان زنده بودنش چنین وظیفه ای را در جامعه خود ایفا کرده است
و قرآنی انسانی و ناطق بوده است همین و همین و در این حال قرآن براساس آیه " ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ " و یا آیه " نحْنُ أَعْلَمُ
بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ
وَعِیدِ" مفسر و مکفی از خود بوده و خواهد بود
دلیل چهارّم بر رد
-
در مقام عمل
اگر باز فرضا این را در تئوری بپذیرم در عمل رد خواهد زیرا عرضه قرآن بر روایات درعمل ممکن نیست و
چیزی که در عمل غلط باشد تئوریش قطعا غلط است.
بحثی تئوری است وانگهی مگر چه تعداد روایت غیر متناقض تفسیری داریم؟! ≅ 50% روایت ها شاءن نزولی هستند.
پس تفسیر امکان عملی ندارد زیرا از ≅ 6000 آیه قرآن تنها درباره ≅ 1000 آیه روایت دردست داریم. و این مشکل به عدم اصالت روایت به عنوان منبع در اسلام برمیگردد و نه فهم پیامبر وائمه اهل بیت رسالت ص در ضمن اینکه میگویند روایات عدل قرآن هستند این چه عدلی است که برای حدود 5000 آیه دیگر هیچ روایتی دردست نداریم؟!
دلیل پنجم بر رد
-
اگر منظور تمامی قرآن باشد.
برداشت مطابق با واقع معنی از "تبیین"
این خواهد بود که انزال ذکر اشاره به «وحی» دارد و تبیین آن بمعنی رساندن پیام وحی
و جاری شدن آن به زبان پیامبر برای مردم باشد. پس "تُبَیِّنَ" را باید
به "آشکار کردن" در مقابل "پنهان کردن" ترجمه کرد. در این
صورت معنای آیه آشکار کردن آیات نازل شده بر پیامبر برای مردم اعم از کافر و
مسلمان و اهل کتاب میشود. برای رسیدن به درکی همگون از این فعل میتوان به
کاربردهای دیگر ریشه "بین" در قرآن نگاهی انداخت:
1. آیه ۱۹ سوره نساء[۱۹]از عبارت "فَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ" برای اشاره به زشتکاری آشکار استفاده میکند.
2. آیه ۱۸۷ سوره آل عمران[۲۰]میفرماید: "وَإِذْ أَخَذَ اللَّـهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ ..." که ترجمه میشود: و هنگامی را که خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده شده، پیمان گرفت که حتماً باید آن را برای مردم آشکار نمایید و پنهانش مکنید.
3. آیه ۱۵ سوره مائده[۲۱]میفرماید: " یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِّمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ ..." که ترجمه میشود: "ای اهل کتاب، پیامبر ما به سوی شما آمده است که بسیاری از چیزهایی از کتاب را که پوشیده میداشتید برای شما آشکار میکند"
4. آیه ۲۴۲ سوره بقره[۲۲]میفرماید: "کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ" که ترجمه میشود: بدین گونه، خداوند آیات خود را برای شما آشکار میکند، باشد که بیندیشید. در این آیه فعل آشکارسازی مستقیماً توسط متن قرآن انجام میشود و شامل عملی از پیامبر نمیشود.
دلیل ششم بر رد
اگر منظور قسمتی از قرآن باشد.
خدا در دومین آیه ای که شاید از قصد که کمتر آن را میخوانید ( و هو اعم بمن هو
اهدی سبیلا – امیدوارم از قصد نباشد زیرا
از مصادیق یومن ببعض و یکفر ببعض در قرآن خواهید شد) میگوید
وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ
فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿64﴾ نحل
مفاهیم قرآن را سه بخش کرده 1- الذی اختلفوا فیه 2- هدی 3- رحمه
در حالی که منظور شما از تبین، نامفهوم
بودن، ناقص بودن ، گنگ بودن واز این دست اتهامات به تمامی قرآن است و نه بخشی از
آن و خصوصا اصرار دارید که آیات دال قرآن بدون روایت فهمیده نمیشود.
پس وظیفه پیامبر در تُبیّن ناظر بر یک سوم
موارد (منظور یک سوم دقیق حجمی و تعدادی نیست) قرآن دانسته است پس اگر وظیفه پیامبر شرح جزییات نماز و حج و...
از سنّتش (واجبات بر انسان در شریعت تورات و بشارت انجیل) از آیات مقطعات و بطون
قرآن که جز قرآن را تشکیل میدهد باشد افاده مطلوب انجام شده و مفهوم مخالف این سخن آن است که آیات دال در
قرآن نیاز به تببین (تفسیر!) را ندارد.بلکه
براساس این سند ، هدایت و رحمت هستند.
علامه محمد صادقی تهرانی ره در پاسخ به نقد
استاد بهاء الدین خرمشاهی برخی از این ادله را در مخلوطی آورده و مینوسید:
منتقد محترم میگوید: در آیات نحل (44 و 64) وظیفه تبیین (تفسیر) آیات تنها به عهده پیامبر ص گذاشته شده است!
ما از ایشان درباره آیه «بالبیّنات و الزّبر و أنزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل الیهم...» (نحل/ 44) سؤال میکنیم: اولاً آیا لغت قرآن، خفاء یا نامفهومی دارد؟! لغت قرآنی از نظر دلالتی افضل لغتهاست.
آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم - در تعبیر - از خدا داناتر است؟ جواب مثبت از مؤمن در این جا محال بوده وگرنه کفر است؛ چون تعبیر الهی در قرآن از نظر لفظی، نص و ظاهر مستقر، افضل تعبیرات است.
مثلاً در شب به شخصی نورافکن میدهند تا مکانی تاریک را روشن کند آیا او خود، آن جا را روشن میکند یا نورافکن روشن گر است؟
پس کاملاً واضح است که «لتبیّن للنّاس» یعنی: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوسیله قرآن روشنگر است نه بی قرآن. وانگهی آیاتی دیگر بیان میکند که پیامبر، مبیّن قرآن است تنها با خود قرآن. «فذکّر بالقرآن من یخاف وعید» (ق/ 45) «پس با قرآن هر که را از وعده حتمی عذابم میهراسد تذکّر ده».
ناس هم در آیه 44 نحل، یهود و نصاری هستند که در وحی تورات و انجیل اختلاف داشتند و پیامبر گرامی با نصوص قرآنی این مسائل مختلفٌ فیه را تبیین فرمود.
و همچنین در آیه «و ما انزلنا علیک الکتاب اِلاّ لتبیّن لهم الّذی اختلفوا فیه...» (نحل/64)، (هم) یهود و نصاری هستند که قبلاً احوالشان ذکر شده است. بنابراین (لتبیّن لهم) یعنی آنچه را یهود و نصاری در آن اختلاف میکردند، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به وسیله قرآن تبیین میکند.
پس اینان دو دستهاند: یک دسته یهود و نصاری که در مسائل وحیانی اختلاف داشتند؛ و دسته دیگر مؤمنان که قرآن هدایت مستقیم برای مؤمنان است. «و هدیً و رحمةً لقوم یؤمنون» (نحل / 64)
بنابراین قرآن دو تبیین دارد: یک تبیین برای یهود و نصاری که اختلافاتشان برطرف شود؛ و یک تبیین برای مسلمانها که تبیین وحیانی در بلیغ ترین و فصیح ترین الفاظ است و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه بزرگوار علیهمالسلام قرآن را با خود قرآن تبیین میکنند.
نتیجه :
چندین آیه که از مرز 10 آیه فراتر نمیرود همواره مورد استناد روایت زدگان فرقه های
اسلامی در مواجهه با قرآنیون است و در مقابل این آیات ، آیات محکمات بسیار زیادی
در قرآن موجود است که آن را ابلغ بلاغات و اقطع دلالات و احسن الحدیث و ... معرفی
کرده است و متاسفانه در ارتباط تشابهی این
آیات که باید به محکماتشان ارجاع داده شوند تا فهم دقیق و مطابق واقعی از آنان
حاصل شود عموم خواص و به تبعشان عوام مسلمان چنین نمیکنند وبا رها نکردن پیش فرض
های روایی فرقه ای خود امر خدای عظیم که " لا یمسّه الا المطهرون" است را رعایت نکرده و با تحمیلات مخالف منطق
سلیم و ادب عربی قرآنی خود در چنگ زدن به این آیات ، آنها را مستمسکی قرار داده
اند تا توجیهی باشد برای اینکه روایات را هم عرض قرآن یا چه بدتر مبدّل (مخصص ، مقیّد ، ناسخ) آیات
دال قرآن معرفی کنند وبه جنگ کلام الله روند.
التماس تفکر
اتَّبِعُوا مَن لاَّ یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُم
مُّهْتَدُونَ
هر چه میخواهد دل تنگت بگو هیچ نظری را پاک نخواهم کرد
پس
هرگونه نظر علمی و حتی توهین و و تحقیر و فحش وناسزا آزاد است
۱. آیا ممکن است اکثریت شیعه و سنی فهم غلطی از ذات قرآن داشته باشند؟ بله ممکن است و واقع هم همین است.
۲. آیا ممکن است عمل صالح کسی با فهم کلی غلط بیشتر از کسی با فهم کلی مطابق با حقیقت باشد؟ بله ممکن است
۳. از نظر تعداد نفوس قرآن بیشتر هدایت میکند یا گمراه میکند؟ براساس شرط "هی اقوم" و شرط "لا یمسه الا المطهرون"چون اکثریت خوانندگان قرآن این شرط را ندارند قرآن بیشتر گمراه میکند ولی از نظر کیفی عبارات قرآن بیشتر هدایت میکند
۴. با توجه به اینکه قرآن بیشتر انسانها را گمراه میکند تا هدایت کند آیا با فلسفه و هدف خدا از ارسال پیامبران در تضاد نیست؟
هرگز در تضاد نیست زیرا فهم دقیق قرآن نیازمند انسانهای کاملا آزاد است و چنین انسانهایی بسیار اندک هستند.
۵. آیا روایات موافق قرآن ارزش یادگیری دائمی دارند؟
روایات موافق قرآن چون از نظر کلمات و مفهوم پست تر از عبارات قرآن هستند حالا چه مصداقی از مطلق یا عام باشند چه ایجاد ارتباط بین آیات کنند چه با کلمات مترادف بخواهند این همانی بشری ایجاد کنند همگی کمکی یا شاهد هستند و اصالت ندارند پس ارزش دائم برای مسلمان قرآن مدار ندارند.
******
پرسش های فلسفی بسیاری در نبود رابطه روایت با معجزه ابدی قرآن وجود دارد که پاسخ های مسلمانان مستقل نیز متفاوت از اکثریت مسلمان در بند فرقه است زیرا این اقلیت، داناتر دقیق تر و درست تر میاندیشند به هر حال قرآن به من آزادی و سپس نشاط داد آزادی از بند حجم ها ،اکثریت ها ، آزادی از شرشخصیت گرایی ،آزادی از فرقه گرایی ، و اینکه حقیقت در بیشترین موارد در دلهای اقلیت های آزاد اندیش روشن بین است