رسول جعفریان : مرحوم آقای صادقی ـ نخستین عالم درگذشته در (نخستین روز) سال 1390 ـ از جمله روحانیون اصلاح طلبی بود که کوشید مدل خاصی از فقه و تا حدی عقاید شیعه ارائه دهد. دلیل وی نگاه وی به منابع فقه و روش استدلال، متفاوت با جریان رسمی حوزه بود، چنان که سبک و سیاق نگارش رساله وی نیز با آنچه مرسوم بود در تعارض بود. به هر حال نگاه وی محل تامل است و ارزش نقد دارد. آقاى دکتر محمد صادقى تهرانى (تولد در 1307 ش) چهرهای است متفاوت که جدای از جریان جاری و رسمی حوزه تلاش برای تأسیس یک جریان اصلاحی ویژه داشت. به نوشته خود وى از خاندان روحانى وابسته به مرحوم حاج شیخ رضا لسان المحققین بوده، در تهران پس از گذراندن دروس ابتدایى، چندى در جلسات مرحوم میرزا محمدعلى شاه آبادى شرکت کرده و به سال 1320 به قم آمده است. وى که تحت تأثیر مرحوم شاه آبادى به قرآن گرایش پیدا کرده همزمان در درس فقه آیت الله بروجردى شرکت کرده و پس از ده سال توقف در قم، به تهران بازگشته است. در آنجا در دانشکده معقول و منقول لیسانس و سپس دکترى گرفته و به تدریس پرداخته است. همزمان به کارهاى تبلیغى از نوع جوان پسند هم مىپرداخته است. وی علائق سیاسی خود را با گرایش به آیت الله کاشانی نشان داده و در سال 1336 در منزل آیت الله کاشانى سخنرانى تند کرد و حساسیت ساواک را که تازه تأسیس شده بود برانگیخت. همو در سال 38 توسط ساواک بازجویى شد و همانجا گفت که پدرش شیخ رضا لسان الواعظین از بنیانگذاران مشروطه بوده و در ضمن زمان رضاشاه اجازه یافته تا با لباس روحانى به وعظ خود ادامه دهد. علاقه وى به آیت الله کاشانى سبب شد تا در چهلم درگذشت آیت الله کاشانى، کتابچهاى در 16 صفحه نوشته و شرحى از باره زندگى وى به دست دهد. این کتابچه با عنوان بمناسبت چهلم رحلت حضرت آیت الله کاشانى به ملت ایران تقدیم مىگردد در یکم اردیبهشت 1341 انتشار یافت. (تصویر آن در پیام بهارستان شماره دهم ـ زمستان 1389 ـ عینا درج شده است). وى مدتى با فرهنگ نخعى در کانون تشیع همکارى داشت، اما به خاطر شعار جدایى دین از سیاست که نخعى مطرح کرد از آن جدا شد.(1) صادقى در سال 41 به خاطر سخنرانى تند بر ضد رژیم از ایران گریخته به مکه رفت و از آنجا عازم عراق شده و تا حوالى سال 50 در نجف بسر برد. طى آن سالها، وى به عنوان یک روحانى مبارز در اطراف بیت امام بود و نام وى را مىتوان در برخى از اسناد موجود در ساواک در پرونده امام مشاهده کرد.(2) به گزارش ساواک، اولین کسى که از نجف به دیدار امام پس از ورودش به بغداد و کاظمین رفت، محمد صادقى بود.(3) در سندى هم آمده است که «ولایت فقیه (آقاى) خمینى وسیله دکتر صادقى در نجف تصحیح گردیده» است.(4) ساواک در گزارش دیگرى آورده است که «از بدو ورود آقاى خمینى به بغداد نامبرده - صادقى - پرچمدار او شده و همه جا همراه (آقاى) خمینى است.(5) موسى موسوى خاطرهاى نقل کرده است که اگر درست باشد حاکى از آن است که امام زمانى نظرش از وى برگشت.(6) علاوه بر فعالیتهاى سیاسى وى که در عراق داشت، وى در آنجا به کارهاى علمى اشتغال داشت و یکى از شاگردانش که در ضمن از طلاب طرفدار امام بود، آقاى شیخ محمدعلى رحمانى - ریاست فعلى سازمان عقیدتى - سیاسى نیروى انتظامى - بود. به دلیل فشارهاى دولت عراق به ایرانیان، وى به بیروت رفت و در لبنان به اقامه نماز جمعه و فعالیتهاى فکرى و سیاسى ادامه داد. همزمان با بالا گرفتن جنگ داخلى لبنان، در سال 1355 عازم عربستانعربستان، 3 شده، مدت دو سال در آنجا ماند. اما به دلیل سخنرانىهاى تندش بر ضد رژیم ایران، دستگیر و پس از آزادى مجددا به بیروت بازگشت. با هجرت امام به پاریس او هم به آنجا رفت و سپس به ایران آمد. در آخرین روزهاى حکومت پهلوى وى به اقامه نماز جمعه در مشهد با حضور مردم در پارک ملت اقدام کرد. داماد وى احمد نفرى هم از چهرههاى مبارز بود که در لبنان فعالیت داشت و در سال 55 به محض ورود به ایران دستگیر شد.(7) بعد از انقلاب به جز مدتى که به کار اقامه نماز جمعه (در مسجد جمکران و یکى دو بار هم در دانشگاه تهران، پیش از آن که آیت الله طالقانى از طرف امام براى نماز جمعه تهران معین شود) مشغول بوده، بیشتر به درس و بحث و نگارش پرداخته است.(8) وى در نقدى که بر متن حاضر نوشته (چاپ ششم) گفته است که در ابتداى انقلاب از طرف امام مسؤولیت کمیته پاسخ گویى به پرسشها را در جنب دفترشان داشته اما به دلیل اذیتهاى مکرر اقتدارگرایان استعفا داده و به سراغ کارهاى علمى رفته است. روشن است که امام هم چندان اصرارى براى ماندن این قبیل افراد نداشت. یکى از کارهاى برجسته علمى وى از سالها پیش از انقلاب، تألیف کتاب تفسیر الفرقان است که بنا به گفته مؤلف، نوعى تفسیر قرآن به قرآن است و در آغاز آن هم تقریظى از علامه طباطبائى به چاپ رسیده است. وى در جریان بازگشتش از قم به تهران در حوالى سال 1330 از علاقهمندان به آیت الله کاشانى بود و در کتابى که با عنوان نگاهى به انقلاب اسلامى 1920 عراق و نقش علماى مجاهدین اسلام (قم، دارالفکر، 1358) نوشته از نقش وى در انقلاب 1920 عراق سخن گفت. سوابق سیاسى وى پیش از انقلاب به لحاظ تأثیر بر ایران، سخنرانىهاى تندى بود که وى در مکه کرده و نوارهاى آن به ایران منتقل شد. وى در آستانه ورود امام به نجف، در این شهر بود و به رغم جوى که علیه امام بود، در آنجا سخت به حمایت از امام خمینى و ترویج ایشان مشغول بود.(9) آقاى صادقى از پیروزى انقلاب به این سو، در قم مشغول تدریس درس تفسیر و فقه وبیشتر مشغول نگارش آثار قرآنى و فقهىاش بوده است. او چند سالى در مسجد امام حسن (ع) در چهارراه بازار و سپس در مسجد امام زین العابدین در ابتداى چهارمردان به تدریس تفسیر مشغول بود که به دلیل مخالفت برخى از آراءش با آراى مشهور مورد آزار برخى از افراد قرار گرفت و حتى درس وى براى مدتى تعطیل شد. به علاوه گرفتارىهاى دیگرى هم براى وى پیش آمد. از جمله آثار وى در سال نخست انقلاب، نگارش کتابچهاى با عنوان مفسدین فى الارض (قم، انتشارات جهاد، 1359) بود که آن را به هدف شناساندن معنا و مصداق واقعى این تعبیر قرآنى نوشت. وى به خصوص در دو دهه اخیر آشکارا روى تفاوت دیدگاههاى خود با دیدگاههاى رسمى علما تأکید کرده و بر این باور است که در بسیارى از استنباطهاى فقهى خود که برخلاف فقهاست، نظرش درستتر و منطبق با قرآن و سنت است. براى مثال وى مىگوید که کتاب الفقهاء بین الکتاب و السنة را که در آن از بیش از یک صد حکم فقهى مهجور قرآنى سخن گفته در سال 73 براى 120 نفر از علماى اسلام فرستاده که همه در باره آن سکوت(10) کردهاند. وى عنوان یک نوشته خود را در باره این قبیل استنباطهاى تازه، فقه گویا(11) گذاشته که تعبیرى در میان دو تعبیر فقه سنتى و فقه پویاست. وى در زندگینامهاش تأکید دارد که «تمامى علوم حوزوى منتسب به اسلام را که نزد بزرگترین علماى نیم قرن اخیر دریافتهام، از آغاز در حاشیه قرآن قرار داده و رفته رفته به اختلاف وسیع این علوم با قرآن پى بردهام».(12) آقاى صادقى از معتقدین به وجوب نماز جمعه بوده، در بیروت، مشهد و قم - در مسجد جمکران - اقامه جمعه مىکرده است. وى نسبت به دانشِ اصول بىاعتنا بوده، اعتقادى به غالب مطالب آن ندارد و مىکوشد تا همه چیز را بر اساس فقه قرآنى استنباط کند. اینها مطالبى است که ایشان در شرح حال خود در انتهاى چاپ جدید کتاب آفریده و آفریدگار (قم، جامعة علوم القرآن، 1378 ش) آورده و به رغم اعجابى که نسبت به وسعت تألیفات وى وجود دارد، نوعى خوداتکایى و در عین حال، سادهنگرى در آن دیده مىشود. از جمله می نویسد: «و بسیار شده که با علماى بزرگ گفتگو کردهام و حتى یک مرتبه هم محکوم نشدهام»!(13) روى جلد همین کتاب آمده است: تاکنون بیش از یک میلیون نسخه از این کتاب منتشر شده است! آقاى صادقى در تفسیر، متأثر از مرحوم شاهآبادى و علامه طباطبایى بوده و به مرور گرایش به استخراج تمامى مبانى دینى، به ویژه مسائل فقهى از قرآن پیدا کرده است. وى از سالها پیش تلاش کرد تا با ایجاد مؤسسهاى تحت عنوان «جامعة علوم القرآن» مرکزى براى ترویج اندیشههاى قرآنى فراهم آورد.(14) رساله فقهى وى که به صورت مفصل و مختصر به چاپ رسیده، حاوى روشى جدید است که احکام فقهى را با ادله آن بیان مىکند. مختصر آن تحت عنوان توضیح المسائل نوین در بهمن 1375 و مفصل آن تحت عنوان رساله توضیح المسائل نوین در 435 صفحه منتشر شده و فهرست تألیفات ایشان هم در پایان آن آمده است. ادبیات چاپ نخست رساله قدرى تند بود که در چاپ حاضر تعدیل شده است. بسیارى از احکام فقهى در این رساله، به نوعى خارج از چهارچوب رسمى فقه شیعه که به نظر آقاى صادقى فقه حقیقى شیعه نیست و فقه ظاهرى است، مىباشد، گرچه به هر حال، بسیارى از آنها، موافقانى از میان فقهاى پیشین به صورت قول نادر و شاذ و ضعیف دارد. ایشان کوشیده است تا این هماهنگىها را میان این قبیل فتاواى خود با فتاواى گذشتگان در پاورقى رساله ارائه دهد. برخى از آثار دیگر وى که حوزه کنکاشهاى فکرى مؤلف را پیش از انقلاب و پس از آن نشان مىدهد، عبارت است از: علىّ و الحاکمون، تبصرة الفقهاء، زمین و آسمان و ستارگان از نظر قرآن (پایان نامه دکترى در سال 1338 در الهیات) آیات رحمانى در رد بر آیات شیطانى، ماتریالیسم و متافیزیک، نماز جمعه، بشارات عهدین و...» عناوین دیگرى هم از کتابهاى وى در انتهاى رسالهاى از وى تحت عنوان نقطه عطفى در فقاهت که به صورت دستنوشته و زیراکسى منتشر شده، آمده که از آن جمله کتاب سپاه نگهبانان اسلام و کتاب حکومت صالحان یا ولایت فقهیان جزو آنهاست. به جز آن که مىکوشد تا استدلالها را تمامًا قرآنى کند، به نوعى خردگرایى نیز که از ویژگىهاى اندیشه معاصر است، باور دارد و بر این اعتقاد است که مقلد نیز مىباید به طور مستدل «با براهینى که براى او قانع کننده باشد» مبانى احکام و فتاوى را بداند و بفهمد و از تقلید کورکورانه بپرهیزد.(15) این مسأله بیش از آن که اندیشههاى وى را به موضع اخبارىهاى گذشته علیه اجتهاد نزدیک کند، به نوعى خردورزى نوین پیوند مىزند. در جمع، وى در برخى از ویژگىهایى که این طایفه در آنها مشترکند، با آنان نقطه مشترک دارد: وجوب نماز جمعه،(16) خمس،(17) قرآنگرایى افراطى همزمان با بىاعتنایى به حدیث به اعتبار مخالفت با قرآن؛(18) امرى که آزادى بیشترى براى ساده کردن دین و فراهم آوردن آزادى بیشتر براى اجتهاد آزاد در اختیار مىگذارد. ساده کردن دین و فقه دینى، از ابزارهایى است که در دوره اصلاح دین و بیشتر با حذف آنچه «اسلام یا فقه تاریخى» و نه حقیقى خوانده مىشده، همیشه مورد استفاده بوده و این سبب رسوخ سادهنگرىهاى بسیارى در استنباطهاى فقهى آنان شده است، گو این که آنان نگران اجتهادهاى شگفتى بودهاند که بهشکل افراطى اسیر جدلها ومنازعات اصولى بوده است. پانوشتها 1) بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک، ش 37، ص 232-233 2) امام خمینى در آینه اسناد، ج 7، ص 144 - 145 و صفحات دیگر و سایر مجلدات. بنگرید به فهرست اعلام همین کتاب، ج 22، ذیل نام صادقى، محمد. 3) امام خمینى در آینه اسناد، ج 5، ص 483. در ادامه اسنادى حاکى از مواضع انقلابى آقاى صادقى آمده است. در سندى آمده است که «عدهاى از طلاب که در رأس آنان شیخ محمد صادقى قرار داشته به منزل حضرت آیت الله آقاى سید محمود شاهرودى مىروند و به اصرار و پافشارى زیاد ایشان را وادار به ملاقات با آقاى خمینى مىنمایند». ص 511 4) امام خمینى در آینه اسناد، ج 10، ص 136. این زمان صادقى در لبنان بوده و تا آنجا که مىدانیم کار تصحیح متن ولایت فقیه توسط جلال الدین فارسى انجام شده است. در این باره باید تحقیقات بیشترى انجام گیرد. ممکن است مقصود متن عربى باشد. صادقى که در این زمان در بیروت بود، و شاهد اخراج ایرانیان از عراق، سندى به امضاى 150 لبنانى رسانده آنان از امام دعوت کردند تا به لبنان عزیمت کند. همان، ص 201. وى دامادى هم داشت - گویا به نام نفرى خراسانى - که فعال بود و بعدها گرفتار دشوارى شد. 5) امام خمینى در آینه اسناد، ج 11، ص 90 (این مربوط به لحظات ورود امام به بغداد است). ساواک در گزارش دیگرى به انزواى نسبى او در عراق اشاره کرده است. همان، ص 213. در باره برخى از جزئیات درباره وى و خانوادهاش در سال 1355 بنگرید: همان، ص 540 - 541. و نیز درخواست وى از سفارت ایران در لبنان براى بازگشت به کشور و پاسخ سفارت به وى. همان، ص 543. داماد وى نیز در بازگشت به ایران دستگیر شد که به سرعت اظهار پشیمانى کرد. 6) تاریخ شفاهى هاروارد، موسى موسوى اصفهانى، ص 157 - 258 7) برخى از بازجویىهاى وى در «یاران امام به روایت اسناد ساواک» ش 38 (شهید محمد منتظرى) چاپ شده است. وى پس از انقلاب در وزارت کشور مشغول فعالیت بود اما در جریان عزل آیت الله منتظرى، به دلیل همکاریهایش با جریان سید مهدى هاشمى مدتى دستگیر و زندانى شد. 8) بنگرید: مفت خواران از دیدگاه کتاب و سنت، زندگى نامه مؤلف، ص 53 - 57 9) دراین باره به خاطرات آقاى رحمانى که مربوط به نجف در آن دوران است، بنگرید: مجله یاد، ش 31 - 32 (تابستان و پاییز 72) ص 105 - 106) 10) مفت خواران از دیدگاه کتاب و سنت، ص 51 11) فقه گویا یا فقه سنتى، فقه پویا و فقه بشرى؛ نگرشى مختصر در سراسر فقه اسلامى، قم، امید فردا، 1383 12) مفت خواران، ص 60 13) آفریدگار و آفریده، ص 103 14) در باره گزارشى از این مؤسسه بنگرید: مفت خواران، ص 48 - 52 15) بنگرید: رساله توضیح المسائل نوین، ص 9 - 10 16) در دوره صفوى نیز تعدادى از فقهاى اخبارى، به وجوب نماز جمعه از بابت برخى از اخبار و عدم شرط گذاشتن حضور مجتهد عادل، باور داشتند؛ اما گرایش جدید صرفا از روى اعتناى بیشتر به قرآن و کنار گذاشتن بحث حدیثى، به وجوب اعتقاد دارد. آقاى صادقى به بنده گفتند: در کتاب «غوص فى البحار» که متون حدیثى شیعه و سنى را نقد کردهاند، مثلا اگر در باب «حکم فروش انگور به کسى که مشروب مىسازد» پنجاه حدیث بوده که 49 مورد آن، آن را تجویز مىکند اما مورد پنجاهم مىگوید که «جایز نیست؛ به دلیل آن که در قرآن آمده است: و لاتعاونوا على الاثم و العدوان» من آن 49 مورد را کنار گذاشتهام و این یک حدیث را پذیرفتهام. مرورى بر بحث نماز جمعه، پس از شهریور بیست، خود موضوع مستقلى است. بسیارى از روحانیون شهرستانها که برخى از آنان از چهرههاى برجسته بودند، به دلیل نقش نماز جمعه در اصلاح وضع دینى جامعه، روى آن تأکید داشتند. براى مثال اوائل مرجعیت آقاى بروجردى پرسشى از ایشان در این باره شد و این که چرا رأى ایشان بر وجوب تخییرى است که ایشان هم پاسخى نوشتند و متن سؤال و جواب در آیین اسلام، س 4، ش 2، ص 8 به چاپ رسید. آقاى طالقانى هم در سخنرانىهاى خود در مسجد هدایت در باره نماز جمعه و لزوم آن و اهمیت این اجتماع سخن گفته است (بنگرید: ابوذر زمان، ج 2، ص 385 - 386، 389 - 390، 393 - 395) 17) ایشان مىگوید: خمس یا فقط در غنائم جنگى است و یا آن که بخشى از همان زکات است که موارد آن هم محدود نیست. 18) به اعتقاد وى بسیارى از فقها، در مواردى برخلاف ظواهر قرآن فتوا دادهاند. فهرستى از این موارد را در رساله کوچکى با عنوان «الفقهاء بین الکتاب و السنة» (تألیف در 1415) آورده است. ایشان در نقدى هم که بر این مطالب (چاپ ششم) نوشتهاند در نقد جمله متن نوشتهاند: به اعتقاد اینجانب بسیارى از فقها در مواردى نه بر خلاف ظواهر قران بلکه بر خلاف نصوص و ظواهر مستقره قرآن فتوا دادهاند. (بنگرید: پاسخ به اتهامات مکتوب، ص 6، بند 12). ************
پاسخ به اتّهامات مکتوب اولین پاسخنامه رسمیِ فقیه مظلوم قرآنی، حضرت آیة الله العظمی صادقی تهرانی به بخشی از افتراءآت منتشره علیه معظّم له پس از انقلاب تنظیم: واحد تدوین جامعة علومِ القرآن بهار 1386 الحمدلله ربّ العالمین وصلّی الله علی رسول الله محمّد وعلی آله المعصومین المطهّرین. مقالة آقای رسول جعفریان در بخشهایی که از نقل تاریخی فراتر رفته است فقط در دو کلمة «اتّهامات مکتوب!؟» خلاصه می شود چون افتراءآتی که بر ضدّ اینجانب از سالیان گذشته تاکنون رواج داشته، در حدّ گفته هایی از این و آن بوده است ولی با مقالة ایشان، مکتوب شد!. و از آنجا که هر ادّعای ناشایستی، نسبت به هر انسانی تا چه رسد به مسلمان، بدون دلیل مستند، کذب محض و افتراء است و آقای جعفریان نیز کوشیده اند در لابلای اظهارات خود به عنوان یک مورّخ با دو روش تهمت صریح و تهمت تلویحی و کنایی، خارج از چارچوب بیان صادقانة واقعة تاریخی به هدف خود که نفی شخصیت مستحکم شیعی اینجانب با نسبت ناشایست قرآن گرایی افراطی است دست یابند تا شیعیان مخلص، از آگاهی بیشتر نسبت به مهجوریت قرآن در میان حوزویان باز بمانند؛ ما هم با استعانت محض از خدای سبحان نکات ذیل را در پاسخ به ایشان مطرح می کنیم: | |
1 ـ منظور از جریان دوازدهم تجدید نظر طلب در عقاید شیعه چیست؟ آیا مقصود، شیعة ظاهری و مصطلَح است یا شیعة حقیقی؟ اگر مقصود، شیعة حقیقی باشد وحتی یک مورد تجدیدنظر از اینجانب در نوشته ها یا سخنانم، مطرح شده باشد. صد در صد از جرگة اهل ایمان خارج شده ام.
2 ـ کافی است برای اثبات ادعای کذب خود مبنی بر اینکه: ]گرایش اینجانب به نوعی در امتداد گرایش افرادی مانند سید ابوالفضل برقعی است[ یک نمونة مستدل از گرایش فقهی یا تفسیری که بر خلاف قرآن یا سنّت باشد نقل کنند تا افتراء ایشان مورد تردید قرار گیرد.
3 ـ بخشی از روحیات و سلایق خاصّ اینجانب، صداقت و قاطعیت است که با سیاست مرسوم و قدرت طلبی سازگار نیست به این جهت هرگز دین خود را فدای سیاست مرسوم نمی کنم زیرا معتقد به سیاست رحمانی هستم که عین دیانت است. پس اگر این ادّعای کذب، واقعیت داشته باشد که: ] وی از جمله افرادی بود که امام از واگذاری هر کاری به آنان پرهیز داشت![ هرگز مرحوم امام مسئولیت مهم کمیتة پاسخ گویی به پرسشها در جنب دفترشان را به اینجانب واگذار نمی کردند و تنها به جهت اذیت های مکرّر اقتدارگرایان و ریاست طلبان که قلم از بردن نامشان هم شرم دارد اینجانب خود استعفا داده و به مرحوم امام گفتم: «ما به دستور شما در حال خدمت به بندگان خدا بودیم ولی تشنگان قدرت به طُرق مختلف مانع کار ما می شوند» سپس خداحافظی نموده و تاکنون تنها به کارِ «اَقْوَم» که تألیف و تدریس تفسیر قرآن مهجور و فقه مظلوم قرآنی است، مشغولم.
ضمناً در اواخر سال 1367، روزی آقای حاج شیخ محمدعلی رحمانی، ریاست سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی به منزل ما آمدند و حدود یکصد هزار تومان وجه نقد را جلوی ا ینجانب گذاردند! گفتم: قضیه چیست؟ گفتند: چند روز پیش نزد امام رفته بودیم و صحبت از تفسیر الفرقان پیش آمد، فرمودند: «به آقای صادقی خیلی ظلم شده باید جبران شود، فعلاً مقداری وجه ناقابل را به عنوان هدیه برای ایشان ببرید». گفتم: من معمولاً از کسی وجهی را طلب نمی کنم ولی چون هدیة امام است قبول کرده و میان طلاّب نیازمند تقسیم می کنیم.
4 ـ اصول مرسوم تدریس شده در حوزه ها، دانش نیست بلکه غالب محتوای آن، قیل وقال هایی بر ضدّ قرآن است که باید از صفحات کتب درسی، محو شود تا اوقات طلاب به هدر نرود. البته بزرگان فقهای سنّتی هم مانند آیة الله بروجردی به این نکته تصریح داشتند که اصول، خیکی است باد شده و چیزی در آن موجود نیست منتها به خاطر ترس از حوزویان به تدریس آن ادامه می دادند ولی بحمدلله ما نمی ترسیم.
5 ـ خودستایی، تکبّر است و تکبّر از گناهان کبیره است پس عبارتِ تهمت آلود ]نوعی خودستایی و در عین حال ساده نگری[ یعنی نوعی تکبّر جاهلانه، که در نتیجه؛ شخصِ متّصف به آن، جاهل غیر عادل است!
امّا بیان حقیقی مظلوم هرگز خوستایی نیست زیرا اگر عالمی برای دفاع از قرآن مهجور و سنّت مظلوم، قدرت و توانی شایسته داشت و عملاً هم چنان توانی را اثبات کرد بازگو کردن این نعمت ربّانی که موجب رغبت بیشتر اهل ایمان به معارف والای قرآن وسنت می شود واجب است: وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (الضحی: 11)
البته فقط آقای جعفریان «از سکوت علما در برابر استدلالات قرآنی و از عدم محکومیت اینجانب در هیچیک از بحثها با علمای بزرگ» به اعجاب نیامده اند تا تهمت خودستایی بر آن بزنند بلکه برخی از حوزویان هم نمونه ای از بحث های منقول اینجانب با بسیاری از فقها را ـ که در زندگینامه ام درج شده است ـ دروغ می پنداشتند که با لطف خاصّ الهی، عملاً «قضیة سکوت علما و عدم محکومیت اینجانب در بحثهای فقهی قرآنی» به اثبات رسید.
به این صورت که با ابتکار روحانی برجسته و قاری بزرگ جهان اسلام جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ مجید جعفری تبار «دامت توفیقاته القرآنیة» در اوایل زمستان 1383 هـ . ش اقدام به دعوت از برخی مراجع و صاحبنظران حوزوی برای شرکت در جلسات بحث دینی گردید و طی هشت جلسة برگزار شده تا تاریخ 20/12/1383 که در محضر افراد حاضر در جلسه، اینجانب نیز حضور داشتم مبانی نظری فقه قرآنی، مفصّلاً مطرح و ضبط و فیلمبرداری شد ولی عمدة مدّعوین از مراجع و فقها، هر یک حضور خود را موکول به بعد نمودند!! «فَبُهِتَ الّذی بَهَّتَنی» .
6 ـ عبارتِ ]بسیاری از احکام فقهی در این رساله به نوعی خارج از
چارچوب رسمی فقه شیعه است[ ظنّی الدلالة است زیرا اگر مقصود، فقه شیعة حقیقی باشد فقط اظهار یک نمونة مستدل کافی است تا اثبات کند که برای دومین بار نیز از جمع مسلمین خارج شده ام. ولی اگر مراد، فقه شیعة ظاهری است خروج از چارچوب آن نهایت افتخار و نشانة شیعة حقیقی است؛ چون ذوات مقدّسة اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با بیان حدود چهل حدیث متواتر، محور شناخت اسلام را تدبّر در قرآن وعرضة احادیث به آن دانسته اند. که فعلاَ نه تنها طرفداران فقه شیعة ظاهری، اعتنایی به این روشِ شناخت معصومانه ندارند بلکه شیعیان حقیقیِ پیرو این طریق را بدون ارائة حتی یک دلیل مستند، طرد و نفی می کنند! آری شیعیان حقیقی امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلّین) هنوز هم مظلومند مثلاً همین ماه ربیع الاول گذشته، شهریة یکی دیگر از طلاّب قرآنی را قطع کردند! فَعَلی الاسلام السّلام.
7 ـ اگر مقصود از «خردگرایی» تعقّلِ وحیانی است، خود، وسیلة شناخت اسلام است و خدای متعال همة مکلّفان را به آن امر نموده است.
ولی اگر منظور، عقل منهای وحی است اینجانب از اوّلین مخالفان آن در عصر حاضر بوده ام زیرا عقلی را که در فقه شیعة ظاهری، جزء منابع چهارگانة تشریعی برشمرده اند همواره نفی کرده ام و تنها دلیل تشریعی را قرآن و سنّت ]پیامبر وسیرة اهل بیت علیهم السلام که برگرفته از رموز قرآن است[ می دانم و به هیچ وجه من الوجوه عقل را به عنوان دلیل مشرّع قبول نداشته و ندارم؛
و تنها، عقل را بر اساس آیاتی قرآنی: أَ فَلا تَعْقِلُونَ و... وسیلة فهم احکام از کتاب وسنت می دانم و بس.
8 ـ کافی است در مقابل امر قطعی قرآن به وجوب نماز جمعه و حدود 200 حدیث دربارة وجوب آن در همة اعصار، یک دلیل مستند به وحی بر عدم وجوب نماز جمعه بیاورید وگرنه از تهمتِ ]اعتقاد اینجانب به وجوب نماز جمعه به جهت پیوند با خردورزی نوین[ اوّلاً استغفار نموده و ثانیاً حداقل در 6000 نسخه به تعداد کتابی که چاپ کرده اید رفع تهمت از اینجانب نمایید.
9 ـ اتّفاقاً برعکس گمان نویسندة مقاله، اینجانب به صورت ذیل، «اخباریِ غیر مصطلح» هستم یعنی با تعبّد محض، حدیث موافق قرآن ـ ولو با سند ضعیف ـ و حدیثی را که مخالف قرآن نیست با سند قطعی، می پذیرم. پس چگونه می توانم در مقابل احادیث دویست گانة وجوب نمازجمعه، چشمانم را فرو نهاده و ایمانم را خدشه دار نموده و آنگاه به رأیِ عدم وجوب نماز جمعه اعتنا کنم!.
10 ـ اینجانب صریحاً عرض می کنم که خمس و زکات دو مالیات جدا از هم هستند که بر کُلّ اموال تعلّق می گیرند و هر دو «بَعْدَ المؤونة» دریافت می¬شوند واتفاقاً به دلیل قطعی قرآنی، خمس را فقط در غنائم جنگی نمی دانم؛ ولی انحصار خمس در غنایم جنگی نظر سُنّیان است که مخالف برداشت واضح از قرآن است زیرا در لغت عربی «غُنْم و غَنیمة» به معنای بهره بردن یا سود کردن است و قرآن هم در وصف قدرت خدای تعالی می فرماید: فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ. (نساء / 94) حال آیا خدا جنگ می کند؟!
پس باید آقای جعفریان به سرعت، تهمت خود را جبران کنند.
11 ـ و امّا بدترین و ناجوانمردانه ترین افتراء به اینجانب که قلب هر مسلمان آزاده ای را که با تفسیر الفرقان آشناست آزرده خاطر و به درد می آورد، تهمت: ]قرآن گرایی افراطی همزمان با بی اعتنایی به حدیث به اعتبار مخالفت با قرآن[ است حال آنکه اینجانب به دلیل تعبّد نسبت به آیة وَ الّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصّلاةَ إِنّا لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحینَ (اعراف/ 170) قرآن کریم را محور اصلاح¬گری می دانم.
لذا کافی است آقای جعفریان برای اثبات تهمت خود، تنها یک حدیث قطعی الصدورِ موافقِ قرآن یا غیر مخالف با قرآن را ارائه کنند که مثلاً اینجانب به اعتبار مخالفتِ ادّعایی با قرآن، نسبت به آن حدیث بی اعتنایی کرده باشم! اگر قادر باشند فقط یک نمونة مستند ارائه کنند آنگاه می توانند برای سوّمین بار اینجانب را از ادّعای تدیّن به تشیع حقیقی خارج کنند.
12 ـ به اعتقاد اینجانب بسیاری از فقهاء در مواردی] نه بر خلاف ظواهر بلکه قرآن[ بر خلاف نصوص و ظواهر مستقرّة قرآن فتوا داده اند مثلاً در کریمة وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ آیا «حُرّم» فقط ظهور بدوی دارد یا نصّی در حرمت است که در آن هیچ شکی نیست؛ کسانی که تردید دارند باید ادبیات عرب را از آغاز یاد بگیرند.
13 ـ و امّا تهمتِ ]ساده کردن دین[ نیز بدین معناست که مثلاً پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بر دینی ساده مبعوث نشده و ما می خواهیم با اختراعات خود دین را ساده کنیم حال آنکه اولاً خدای سبحان می فرمایند:
یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ (بقره/ 185) و ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ (حج/ 78) وثانیاً شخص پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز در ساده بودن اسلام تأکید داشته اند که «بُعِثْتُ علی الحنیفیة السّهلة السّمحة» به شریعتی آسان مبعوث شدم. مثلاً اینجانب طبق آیة وَ أُحِلّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ فتوا داده ام که ازدواجِ زنی مطلَّقه که نادانسته در حال عدّه بوده با مردی که نسبت به این مسأله آگاهی نداشته، موجب حرمت ابدی آن دو به یکدیگر نمی شود ولی اکثریت فقها بر خلاف آیة مذکور فتوا داده اند! آیا ـ معاذ الله ـ خدای سبحان دین را سخت کرده یا این فقها ؟!
یا اینکه مثلاً ما دین را ساده کرده ایم! خدا می فرماید: «اُحِلَّ» دین اسلام ساده است احتیاجی به ساده کردن امثال من و دیگران ندارد.
این فقهاء جواب آن دو فرزندی را که در سال 1362 پدر و مادرشان در عین عشقی که به یکدیگر داشته اند به خاطر این فتوای شوم از هم جدا شدند چه می دهند؟ یا جواب آن چهار فرزندی که به خاطر این فتوا در سال 1375 طبق حکم دادگستری قم از نعمت زندگی در کنار پدر و مادر محروم گردیدند چه می دهند. تازه این یک بُعد از آثار منفی فتوای مذکور است که جدا از عدم رضایت الهی و ناراحتی شدید چنان زن و شوهرهایی، چهره ای زشت از اسلام عزیز را ارائه می دهد.
14 ـ عبارتِ [آزادی بیشتر برای اجتهاد آزاد] ظنّی الدلالة است آیا به معنای آزادی از استناد به وحىِ قرآنی است!؟ یا آزادی از محصور شدن در فقه سنّتیِ مصطلحِ حوزوی که خلافِ قرآن است؛ اگر مُراد معنای اوّل است کفر است، اگر دوّمی است عین ایمان است. و تشیع حقیقی چیزی جز این نیست. پس اگر عبارت مذکور را با معنای اوّل اراده کرده اید فوراً باید توبه کرده و جبران کنید و اگر عبارت دوم را اراده کرده اید به روشنی بگویید تا موجب بدگمانی نسبت به خود نباشید.
15 ـ عبارت ]ساده کردن دین و فقه دینی[ هم مانند پاسخ بند 13؛ اگر دربارة دین و فقه دینیِ برداشت شده از فقه مصطلح حوزوی باشد امتثال امر خدای متعال است و مایة بسی افتخار؛ ولی اگر دربارة دین وحیانی باشد معنایی ندارد چون دین وحیانی ساده است احتیاجی به ساده کردن ندارد یعنی تحصیل حاصل است. ولی هر خواننده ای از عبارت فوق این معنا را برداشت می نماید که مثلاً دین وحیانی ساده نبوده و ما خواسته ایم با بدعتهایی، آنرا ساده کنیم واین هرگز سبب رسوخ ساده نگری در استنباط های فقهی نیست ، موجب کفر است و من کافر نیستم.
16 ـ ده خط پایانی مقاله هیچ ارتباط صریحی با اصل مقاله ندارد ولی بنگرید که نویسندة مقاله با کنایه چه می گوید: ]اخیراً سنّیان وهابی به نقش برخی از اصلاح طلبان افراطی در شیعه پی برده، در اندیشة تقویت آنان هستند تا جامعة شیعه را بیشتر تحت فشار قرار دهند!![
آقای جعفریان اگر شما خود را صرفاً نقّال می دانید وسوء نظری را در لابلای منقولات خود القاء نمی کنید به این چند سؤال صریحاً پاسخ دهید:
کدام عالم مصلح شیعی را می شناسید که پس از مرحوم بحرالعلوم توانسته باشد در مرکز حکومت سنّیان وهابی (مکة مکرمه) حدود یکصد خانوار سنّی را شیعه نماید!
کدام اصلاحگر شیعی را می شناسید که حتی در زندان مکه نیز دست از شیعه کردن وهابیان برنداشته و در یک جلسه سبب شود همه زندانیان یکجا از عمر بن الخطاب بخاطر بدعتِ دست بسته نماز خواندن، بیزاری بجویند.
کدام اصلاح طلب را می شناسید که مثلاً طبق کنایه های شما، قصد تحت فشار قرار دادن جامعة شیعه را داشته باشد امّا در ماه محرّم که طلاب برای سخنرانی به شهرهای شیعه نشین عراق می روند به طلاب بگوید ما به کاظمین می رویم چون پیام ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام هنوز به آنجا نرسیده است و طی ده روز، در میان سنّیان، آنقدر به دفاع از امام علی علیه السلام سخن بگوید که تنها با تهدید شدنِ صریح به قتل از کاظمین خارج شود.
کدام عالم مصلحی را از آغاز غیبت کبرای امام زمان (روحی فداه) تاکنون می شناسید که توانسته باشند به لطف الهی، تنها با استدلال به یک آیه از قرآن، بدون استناد به روایت، عصمت سیزده معصوم علیهم السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را به اثبات رساند.
کدام عالم شیعی است که در سالهای اخیر، یازده نفر از علمای سنّیِ اهل کشور ترکیه به منزلش تشریف بردند و چون عازم ترکیه بودند برای توشة راه نصیحتی خواستند و او گفته است: نصیحت از خداست: قُلْ إِنّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ (سبا/ 46).
پس در همة امور فقط برای خدا قیام کنید و از احدی جز خدا نترسید؛ وسپس در عرض 9 دقیقه فقط با استناد به آیة 32 از سورة فاطر بدون استناد به حدیث ، همة آن برادران را مشرّف به مذهب مبارک شیعة جعفری نموده باشد.
کدام اصلاح طلب شیعی را می شناسید که مثلاً از طرفی با کنایة شما، سنبیان وهّابی در اندیشة تقویت او باشند و از جهت دیگر بگویند: «ذهب الی هذا الباطل أیضاً محمّد الصّادقی فی تفسیره حیث قال فى قوله تعالی: هُوَ الّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ قال: فلا یبقی دین الاّ دین الاسلام و کما وعدناه فی دولة القائم المهدی محمّد بن الحسن العسکری (علیه السلام) الّذی یملاء به الله الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً...» .
کدام فقیه شیعی را می شناسید که پس از اسائة ادب و ناسزاهای اعظم طارق، نمایندة سپاه صحابة وهابیت در پاکستان نسبت به قطب عالم امکان و ولی امر مسلمین جهان، امام زمان (روحی فداه) در برابر سکوت دیگران، فتوای اعدام او را اعلام کرده باشد و آنگاه ناکسانی بی شرمانه وارد بیتش شوند و بگویند: اعلامیة حاوی فتوا را به ما بدهید تا ببریم شما حق نداشتید از امام زمان(علیه السلام) دفاع کنید! اگرچه خدای متعال همّت وی را بی اثر نساخت تا آنکه عدّه ای از شیعیان مخلص پاکستان، اعظم طارق وهّابی را به درک واصل نمودند.
فکر می کنم بخوبی او را می شناسید فقط ذرّه ای انصاف داشته باشید و بدون ترس از احدی جز خدا، این حقیقت را برای شیعیان ابراز نمایید که: آنکه گمان باطل می برند وهّابی است شیعی ترین عالم قرآنی، صادقی است.
در دهر چو ایمان من ایمـان نبـود محکمـتر از ایمـان من ایمـان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود
17 ـ مسلّم است که هیچکس نمی تواند در صورت عدم توبه و عدم جبران تهمتی نسبت به شخصی مؤمن خود را در برزخ و قیامت، از عذاب مبرّا بداند و از پاسخ دادن به ملائکة عذاب رها شود تا چه رسد که 6000 نسخه مقاله حاوی چندین افتراء را منتشر سازد؛ پس امیدوارم آقای جعفریان به وعدة خود عمل کرده و متن پاسخنامة ما را عیناً انتشار دهد و بداند که اگر بیش از این لب گشوده و درد دل گویم. خون دلم مرکز اسناد انقلاب را خونین خواهد نمود.
والسلامُ علی من یخدم الحق لذات الحق اقلّ خدمة الامام المهدی (علیه السلام) محمّد صادقی تهرانی
قم ـ بهار 86 جامعة علوم القرآن
---------------------------------------------------------------------------
[1] . کتاب جریانها وسازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، چاپ ششم، ص 743 ـ 740
[2] . جمله از اینجانب است با اقتباس از قرآن
[3] . رجوع شود به سؤال چهارم از استفتاءآت 57 گانه چاپ واحد تبلیغات جامعه علوم القرآن
[4] . رجوع شود به جزوه سکوت و تحیّر علمای وهابی در برابر تفسیر مبارک الفرقان چاپ واحد
تبلیغات جامعة علوم القرآن
[5] . اینجانب شعر فوق را تنها در برابر غیر معصومان می خوانم ولی خاکپای چهارده معصوم علیهم السلام
هستم.
این جعفریانم شورشو دراورده بخدا یواش یواش رسالتش فدای موقعیت میشه حیف.